... ترسم به تفعل نرسد دل رود از دست ... با خم که کشیدی به کمان ای مه سر مست ... آن گوشه چشمی که نظر بر گذر ماست ... از روز ازل مهر تو در سینه ما هست ... گفتم که شب از شب نرود تا که تو باشی ... مهتاب نگاه تو چرا چشم مرا بست
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت